جدول جو
جدول جو

معنی ناوه کشی - جستجوی لغت در جدول جو

ناوه کشی(وَ / وِ کَ / کِ)
کشیدن و بردن ناوۀ گل. عمل ناوه کش. رجوع به ناوه و ناوه کش شود
لغت نامه دهخدا
ناوه کشی
عمل وشغل ناوه کش
تصویری از ناوه کشی
تصویر ناوه کشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگر ساختمانی که ناوه را حمل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
شغل و عمل اره کش
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ رَ / رِ کَ / کِ)
عزلت گزیدن از کار. (ناظم الاطباء). کناره گیری. کناره گرفتن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ کَ / کِ)
عمل باده کش، آفریننده، نو بیرون آورنده. (از منتهی الارب).
- بادی الرأی، اول فکر. بدان که بادی اسم فاعل است از بدایت که بمعنی آغاز و اول است چون این را مضاف کردند بسوی الرأی الف در درج کلام افتاد ضمه بر یا ثقیل بود انداختند التقای ساکنین شد میان یا و لام یا افتاد در تلفظ مگر این یا را در رسم الخط می نویسند و در حالت جری نیز همین حکم است مگر در صورت نصب یا را حذف نکنند و مفتوح خوانند. (غیاث) (آنندراج). بادی الرأی، ظاهره و من همزه جعله من بدأت و معناه اول الرأی. (اقرب الموارد).
- بادی بدی، اسم للداهیه. (منتهی الارب). و مانراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرأی. (قرآن 27/11)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از بلوک فاریاب، واقع در دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت. این ده در جنوب شرقی رودبار و در 53500 گزی شمال شرقی پل لوشان در ناحیتی کوهستانی و سردسیر واقع است و 80 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه دزدرود است و محصولش غلات و میوه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ / کِ)
نوره کشیدن. موهای زاید بدن را با مالیدن نوره زایل کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ کَ / کِ)
نرده کشیدن. عمل کشیدن نرده در مزارع برای منع ورود گاو و گوسفند در آن. (یادداشت مؤلف). محصور کردن جائی را با نرده های چوبین یا آهنین
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ کَ / کِ)
عمل راویه کش. بردن مشک و خیک آب. حمل راویه که مشک و ظرف آب باشد از چرم. رجوع به راویه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ)
اسباب کشی، اسباب از این منزل به منزل دیگر بردن. اثاثیه کشی
لغت نامه دهخدا
(نَ شَ / شِ کَ / کِ)
عمل نقشه کش. رجوع به نقشه کش شود، علم و صنعت نقشه رسم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُمْ لَ / لِ رَ / رُو)
کشندۀ ناوه. برندۀ ناوه. آنکه ناوه و زنبۀ گل را می برد و حمل می کند
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یکی از دهستانهای بخش چکنی شهرستان خرم آباد است. این دهستان در مشرق بخش واقع است، از مغرب به دهستان دوره، از مشرق به دهستان ریمله، از شمال به سفیدکوه و از جنوب به رود خانه خرم آباد محدود است و در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی قرار دارد. آب آن از رود خانه خرم آباد و سراب کی و سراب ناوه کش و سراب چنگائی و چشمه های گوناگون تأمین می شود. این دهستان از 17 پارچه آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2880 نفر است. قراء مهم آن عبارت است از: بشان رود، شرف و رحیم آباد. ساکنین آن از طوایف فتح اللهی و چکنی و عده ای چادرنشین هستند. از آثار ابنیۀ قدیم آن قلعۀ مخروبه ای به نام قلعۀ ناوه کش و پل ویرانی در نزدیکی رود خانه خرم آباد و بنای امام زاده ای به نام باباعباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ کَ / کِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ کَ / کِ)
عمل نافه کش. صفت آهوی نافه دار:
هر آهو که با داغ او زاده بود
ز نافه کشی نافش افتاده بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ کَ / کِ)
در اصطلاح بنایان، چیدن آجر به قطر در کنار مرزهای باغچه و جز آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
آنکه نافۀ مشکین با خود دارد. که نافه با خود دارد. آهوئی که نافۀ مشکین دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو کشی
تصویر گاو کشی
عمل و شغل گاو کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
کاراره کش عمل و شغل اره کش با اره چیزی را قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقشه کشی
تصویر نقشه کشی
طرح نقشه و ترسیم آن، طرح و پی ریزی امور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه کشی
تصویر نغمه کشی
نغمه پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگری که ناوه وزنبه گل را حمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
نافه با خود داشتن: هر آهو که با داغ او زاده بود ز نافه کشی نافش افتاده بود. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
حمل ناوه وزنبه گل: برگیرکنندوتبروتیشه وناوه تاناوه کشی خارزنی گردبیابان. (خجسته. لفااق. 91)
فرهنگ لغت هوشیار
ناوه کشیدن: اوبرای همین خوبست که یابرای مردی چون حاجی بناناوه کشی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
((~. کِ))
کارگر ساختمان
فرهنگ فارسی معین
رسامی، رسم، طراحی، برنامه ریزی، توطئه چینی، دسیسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عمل قطع کردن آب شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
آب کشیده، خیس شده
فرهنگ گویش مازندرانی